مهمون وبلاگ ما...
ا لان توی وبلاگ این شازده ی خوشتیپ بودم که دیدم انیسا که حوصلش هم بدجور سررفته داره پشت سرهم میگه مامان انازه اسمون دوست دارم بعدش من یه دفه جیغ زدم بغلش کردم گفتم منم دوست دارم بعدش با کلی مظلومیت که اشک ادمودرمیاوردگفت انیسادیده *دیگه*مرده ... گفتم خدانکنه گفت نمردم مامان بلدی بری مغازه وام چیزی بیاری.... قربونت برم دخمل شیرین زبونم ...
نویسنده :
مامان و بابا
11:03